پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۸

از جلسه هفتگی با استاد راهنمایم بر می گشتم، رادیو روشن بود و بی بی سی بین الملی پخش می شد. گوینده اعلام کرد که روز گذشته دادستان کل شیلی دستور بازداشت بیش از دویست تن از افسران و اعضای سازمان امنیت آن کشور- از جمله رئیس سازمان امنیت -  در زمان حکومت دیکتاتور پیشین آن ژنرال پینوشه داده است. بی اختیار به یاد کتاب "آلنده، روایت یک زندگی" افتادم که سالها پیش موسسه اطلاعات درباره رئیس جمهور فقید شیلی و کودتایی که در آن کشور رخ داده است منتشر نمود - به قلم فرناندو الگرا. و چند روز دیگر سی و چندمین سالگرد آن رخداد است.
کتاب را زمانی می خواندم که دولت مستعجل اصلاحات بر سر کار آمده بود و امیدی دوباره در جامعه دمیده شده بود – و من امیدوارانه، پس از به پایان رساندن کتاب مطمئن بودم که داستانش از آن دست کابوسهایی است که تنها به سراغ دیگران در سرزمینهای دورمی آید - یکبار اینجا رخداده است و ... - خام بودم.
سالها گذشته است، سرنوشت آن دیکتاتور رقم خورده است و دستیاران او یک به یک به دستگاه عدالت سپرده شده اند و می شوند. حالا که بهتر میتوانم ببینم – از ورای آیینه تاریخ – سرنوشت او و یارانش به سان تمام دیکتاتورهایی بود که به توهم ابدیت و فناناپذیری به زور اسلحه منتخب ملتی را به زیر کشیدند و غرق در آن توهم کشتند و بستند و خفه کردند.


در کشور من یک کودتای نظامی رخ داده است - کودتاچی تاریخ نمی خواند. 



- پس نوشت
دانم در این زمانه که کارندگان باد
حتی 
فرصت نمی کنند که توفان درو کنند

کارندگان باد از یاد می روند
گرچه امید هستی جاویدشان به دل 
با یاد می روند


حمید مصدق

برچسب‌ها:


This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]